-حضرت مسیح برای اولین معجزه آب را به شراب تبدیل می کند:
(و در روز سوم در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی در آنجا بود۲ وعیسی وشاگردانش را نیز به عروسی دعوت کردند۳ وچون شراب تمام شد مادر عیسی به او گفت:شراب ندارند۴ عیسی به وی گفت: ای زن مرا با تو چه کار است ساعت من هنوز نرسیده است۵ مادرش به نوکران گفت: هرچه به شما بگوید بکنید۶ و در انجا شش قدح سنگی بر حسب تطهیر یهود نهاده بودند که هر یک گنجایش دو یا سه کیل داشت۷ عیسی به ایشان گفت: قدحها رااز آب پر کنید و آنها را لبریز کردند۸ پس به آنها گفت الان بردارید و نزد رئیس مجلس ببرید پس بردند۹ و چون رئیس مجلس آن آب را که شراب شده بود چشید و ندانست که از کجاست لیکن نوکرانی که آب را کشیده بودند می دانستند رئیس مجلس داماد را مخاطب قرار داده به او گفت۱۰ هر کسی شراب خوب را اول می آورد و چون مست شدند بدتر از آن لیکن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتی۱۱ و این ابتدای معجزاتی است که از عیسی در قانای جلیل صادر گشت وجلال خود را ظاهر کرد وشاگردانش به او ایمان آوردند.) انجیل یوحنا باب۲آیات۱-۱۲
می بینید که در این کتاب مقدس٬مسیح-سلام وصلوات خدا بر او باد-به عروسی رفته وبرای مردم شراب می سازد.شاید عده ای تصور کنند منظور از شراب در این فقره نوشیدنی است نه شراب مسکر٬ در حالی که آیه ۱۱ تصریح دارد شراب مسکر بوده بگونه ای که ناشیگری داماد اعتراض رئیس مجلس را به همراه داشته است . وهمان طور که می دانید همین کتاب مقدس در - امثال سلیمان باب ۲۰ آیه۱ و باب۲۳ آیات۲۹-۳۵ اشعیاء نبی باب۵ آیات۱۱-۲۳ - شرب خمر را تحریم کرده است. منزه است ساحت مسیح از این تهمتها.
عبدالرحیم سلیمانى منبع : فصلنامه هفت آسمان شماره ۸ نقادى کتاب مقدس (1) عبارت است از مطالعه و تحقیق درباره نوشتههاى کتاب مقدس، مطالعاتى که در پى داورىهاى ظریف و دقیق درباره این نوشتهها است. واژه criticism (نقادى) از واژه یونانى krion ، به معناى «داورى کردن» ، «تمیز دادن» ، یا دقت در ارزیابى یا داورى، گرفته شده است. (2) بنابراین، نقادى کتاب مقدس ضرورتا با همه دریافتهایى که از قدیم پذیرفته شدهاند، در تعارض نیست; بلکه بدینمعنا است که فىالجمله برخى از تفاسیر سنتى، به صورتى درستبر کتاب مقدس مبتنى نیست و اگر واقعیات کتاب مقدس درستبررسى شوند، تفاسیر جدیدى مطرح خواهند شد. (3) به طور کلى، مسائلى که در نقادى کتاب مقدس مطرحاند، با حفظ و انتقال متون کتاب مقدس ارتباط دارند. این مسائل عبارتاند از: متون خطىاى که از این نوشتهها باقى مانده; تاریخ و مکان آنها و ارتباطشان با یکدیگر; قابل اعتمادترین شکل متن; منشا و شکلگیرى متن، از جمله این که در چه زمان و مکانى و چرا و چگونه و به دست چه کسى و براى چه کسى و در چه اوضاع و احوالى به وجود آمده است; امورى که در به وجود آمدن آن دخیل بودهاند و منابعى که در شکلگیرى آن به کار گرفته شدهاند; پیام متن، آن گونه که در زبان خود متن بیان شده، از جمله معناى کلمات و نیز شیوهاى که آنها کنار هم چیده شدهاند. (4) تاریخ نقادى کتاب مقدس به صورت یک جریان گسترده و یک رشته علمى به قرن هجدهم و عصر روشنگرى برمىگردد. قبل از این دوره تنها آثارى پراکنده و فعالیتهایى فردى در اینباره وجود داشته است. علاوه بر این، گستردگى و عمق و تاثیر این تلاشها با آنچه درقرن هجدهم وتحتتاثیر نهضت روشنگرى رخ داد، هرگزقابل مقایسه نیست. (5) دانشمند یهودى، ابراهیم ابن عزرا (1089 - 1164 م) ، را شاید بتوان از پیشینیان این بحث قلمداد کرد. او تلاش مىکند که با استناد به مواردى از درون تورات، اثبات کند که ممکن نیست نویسنده این کتاب حضرت موسى باشد، بلکه این کتاب قرنها بعد، به دست فرد دیگرى، نوشته شده است. باروخ اسپینوزا (1632 - 1677) راه او را ادامه داد و شواهد زیادى بر آنچه ابن عزرا آورده بود، افزود. (6) اما این تلاشها تنها یک حاشیهنویسى مختصر شمرده مىشود و هرگز به حد نقادى کتاب مقدس، به هیچ درجهاى از آن، نمىرسد و در این بحث از اهمیت چندانى برخوردار نیست. (7) قبل از پیدایش جریان وسیع نقادى کتاب مقدس در قرن هجدهم، کسانى مانند اراسموس (8) (1466 - 1536) و هوگو گروتیوس (9) (1583 - 1645) از هلند، ریچارد سایمون (10) (1638 - 1712) و ژان آستراک (11) (1684 - 1766) از فرانسه، توماس هابز (12) (1588 - 1679) ، جان لاک (13) (1632 - 1704) و اسحاق نیوتن (1642 - 1727) از انگلستان، هر یک به گونهاى به بحث نقادى کتاب مقدس پرداختهاند. (14) اما باز آنچه در عصر روشنگرى رخ داد با این فعالیتهاى پراکنده، هم از لحاظ گستردگى و هم شیوه کار و هم نتایج و پیامدها، بسیار متفاوت بود. از همین جهت است که نام «نقادى کتاب مقدس» یا «نقد تاریخى کتاب مقدس» به جریانى منصرف است که از قرن هجدهم به وجود آمده است. جریان نقادى کتاب مقدس در بستر نهضت روشنگرى به وجود آمد و در واقع فرع و زیرمجموعه آن است. بنابراین، هم از نظر روش بحث و هم اصول حاکم بر تحقیق، تابع نهضت روشنگرى است. پس قبل از مطالعه جریان نقادى کتاب مقدس، باید نهضت روشنگرى را شناخت. برخى نهضت روشنگرى را این گونه تعریف کردهاند: قبل از این دوره، انسان، خود، بخشى از جهانى که نظام الهى دارد به حساب مىآمد; در این دوره، نه تنها از این اندیشه دستبرداشته شد، بلکه به سوى این نگرش مىرفتند که جهان بر حسب عقل، تجربه و کشف انسان شناخته شود. (15) به تعبیر دیگر، در این عصر طرز تفکر علمى - انتقادى، که بر شناخت علمى متکى است، حاکم شد. شناخت علمى، برخلاف شناخت دینى که حالتى شخصى است و از تعبد به فرایض ناشى مىشود و ادعاى کمال، قطعیت و اعتبار جاودانه دارد، به هیچ سنت ایمانى وابسته نیست، از نظر اخلاقى بىطرف است، ادعا ندارد که باطن ما را تغییر مىدهد یا سعادت ابدى براى ما مىآورد، ساخته و پرداخته انسان است، موقت و گذرا و مدام در معرض دگرگونى و رشد است. (16) در این عصر، اصالت تجربه و مشاهده، اساس و بنیان همه شناختها است و همه علوم، حتى فلسفه، باید به علم طبیعى مبدل مىشد. (17) این فرایند شامل مطالعه کتاب مقدس نیز شد و لازمه آن این بود که کتاب مقدس، که از دید سنتگرایان، مقدس و کتاب خدا به حساب مىآمد و درک آن بر خضوع و حضور ذهن و ایمان مبتنى بود، همانند کتابهاى عادى بشرى مطالعه، نقد و بررسى شود. (18) از این جهت است که با حوادثى که در کتاب مقدس نقل شده، مانند حوادثى که در کتابهاى تاریخى آمده استبرخورد شده، صحت و سقم آنها با معیارهاى علم تاریخ بررسى مىشود. این جریان نقد تاریخى خوانده مىشود. همچنین سه اصل حاکم بر اصالت مشاهده و تجربه مربوط به عصر روشنگرى بر مطالعه کتاب مقدس هم حاکم شد. این سه اصل عبارتاند از: 1. حوادثى ممکنالوقوعاند که وقوع نظایر آن را مشاهده مىکنیم، نه آنچه در ذهن امکان وقوع دارد; 2. همه حوادث این جهان با هم مرتبطاند و وقوع هر حادثه تغییراتى در حوادث دیگر به وجود مىآورد. هیچ حادثهاى وجود ندارد که بىارتباط با حوادث دیگر جهان باشد; 3. نظام این جهان یک نظام بسته و خودکفا است و هر حادثهاى که در این جهان رخ مىدهد با حوادث خود این جهان قابل تبیین و تفسیر است. (19) کشور آلمان را باید زادگاه اصلى بحث نقادى کتاب مقدس و همچنین الهیات جدید شمرد. مهمترین و برجستهترین فردى که در این کشور به نقد کتاب مقدس به شیوه جدید پرداخت، یان گاتفرید یشهورن (20) (1752 - 1827) است. او در کتابى که در حدود سال 1780 با نامى مستعار منتشر کرد، قصههاى سفر پیدایش درباره آفرینش جهان، نخستین انسان، توفان و غیره را مانند داستانهاى فراوان دیگر موجود در ادبیات باستان شمرد. (21) شخصیت دیگرى که در میان محققان عهد قدیم محوریت داشت، دى وت (22) (1780 - 1849) بود که به خاطر اثرى که درباره سفر تثنیه نگاشت، مشهور است. (23) شخصیتبرجسته دیگر این دوره، جولیوس ولهاوسن (24) است که کار او بر روى منابع تورات محور بحثهاى بعدى در این موضوع بود. (25) درباره شخصیتهایى که به عهد جدید پرداختهاند، مىتوان از فردیناند کریستین باور (26) (1792 - 1860) نام برد که بین سنت پولسى و پطرسى تناقض جدى مىدید. (27) بحث نقادى کتاب مقدس وقتى به کشورهاى انگلیسى زبان رسید، با مشکلاتى روبهرو شد و براى مثال، در اسکاتلند، رابرتسون اسمیت، (28) که شخصیتبرجستهاى در این رشته بود، در سال 1881 از استادى دانشگاه خلع شد، و چارلز ا. بریجز (29) در آمریکا، در سال 1893، سمت کشیشى را از دست داد. ولى به زودى در همین کشورها جریان نقادى کتاب مقدس به موفقیتهایى دستیافت. (30) به هر حال، نقادى کتاب مقدس به صورت جریانى گسترده ادامه یافت، و از آنجا که گزارشى از کتاب مقدس مىداد که با سنت پیشین مسیحى بسیار متفاوت بود، در الهیات جدید مسیحى و اندیشه مسیحیت جدید بسیار تاثیرگذار بود. (31) سؤالى که در اینجا مطرح مىشود، این است که آیا پذیرش نتایجى که در پرتو نهضت نقد تاریخى کتاب مقدس به دست آمده است، بر پذیرش اصول حاکم بر عصر روشنگرى مبتنى است؟ به تعبیر دیگر، آیا کسى که مىخواهد در همه یا برخى از زمینهها همان روش نقد تاریخى را پیش بگیرد، ضرورتا باید اصول حاکم بر عصر روشنگرى را بپذیرد؟ برخى پذیرش مطلق جهانبینى حاکم بر عصر روشنگرى را شرط چنین چیزى مىدانند. (32) اما به نظر مىرسد که در این جا نیز جریان نقد تاریخى کتاب مقدس از کل نهضت روشنگرى مستثنا نباشد. اشکالى که عمدتا به نهضت روشنگرى وارد مىشود این نیست که اصول و جهانبینى حاکم بر آن به طور مطلق خطا است; بلکه اشکال این است که این اصول پیشفرض علوم تجربى (33) است و عالم تجربى حتما باید آنها را مسلم فرض کند وگرنه تحقیقاتش به نتیجه نمىرسد، یا اصلا نمىتواند تحقیق کند. اما غیر از علوم تجربى، علوم دیگرى هم وجود دارند که از راه تجربه و مشاهده حاصل نمىشوند. پس اشکال نهضت روشنگرى این است که اصولى را که در جاى خود باید مسلم فرض شود، به محدودههاى دیگر کشانیده و آنها را عام و مطلق فرض کرده است. بنابراین، نباید دستاوردهاى عصر روشنگرى را به طور مطلق کنار گذاشت، بلکه تنها بخشى از آن قابل پذیرش نیست که به محدودههاى خارج از قلمرو تجربه و مشاهده پرداخته است. درباره نقد تاریخى کتاب مقدس نیز امر به همین صورت است. باید توجه کرد که آیا همه بخشهاى نقد تاریخى از قلمرو تجربه و مشاهده خارج استیا این که بخشهایى از آن این گونه است؟ اگر صورت دوم درستباشد، نباید دستاوردهاى نقد تاریخى را به طور کلى کنار گذاشت و حتى کسى مىتواند بدون این که جهانبینى حاکم بر عصر روشنگرى را به صورت مطلق بپذیرد، در بخشهایى همان روش نقد تاریخى را پىبگیرد. پس لازم است قبل از هر چیز بخشهاى مختلفى را که در جریان نقد تاریخى به آنها پرداخته شده، بررسى کنیم. به طور کلى، محورهایى را که در جریان نقد تاریخى به آنها پرداختهاند، مىتوان به دو بخش تقسیم کرد: برخى از این محورها درباره کتاب مقدس است و به امورى از قبیل نویسنده، تاریخ نگارش، لغتشناسى و. . . مىپردازند. برخى دیگر سخن و محتواى کتاب مقدس را بررسى، تحلیل و نقد مىکنند. پس این دو بخش را مىتوان نقد ظاهرى و نقد محتوایى کتاب مقدس نامید. نقد ظاهرى بخشى از نقد تاریخى کتاب مقدس است که کارى به بحث محتوایى و صحت و سقم مطالب ندارد، بلکه مقدم بر آن بحث است و به امور شکلى مىپردازد. این نقد چند صورت دارد: 1. نقد نسخهشناختى: (34) این نقد بخشى از نقادى کتاب مقدس است که وظیفه شناخت و معرفى متن اصلى هر قسمت از کتاب مقدس را بر عهده دارد. در رابطه با هر کتاب نسخههایى متعدد و نیز ترجمههایى به زبانهاى مختلف موجود است. این نسخهها تفاوتهاى زیادى با هم دارند. نقد متنى وظیفه دارد که نسخههاى موجود یک متن را شناسایى کند و از مقایسه و بررسى آنها با یکدیگر و با کاربرد شیوههاى جدید حتىالامکان متن اصلى یا معتبرتر را بشناسد. (35) این نقد نسخهشناختى یک مطالعه علمى و جدید است و مواردى که عهد جدید از عهد قدیم نقل کرده است، نشان مىدهد که در صدر مسیحیت این دقت در نقل هرگز مورد توجه مسیحیان نبوده است. (36) 2. نقد تاریخى: (37) نقد تاریخى شاخهاى از نقادى کتاب مقدس است که تلاش مىکند هر متنى را در صحنه تاریخى و جغرافیایىاى که در آن پدید آمده قرار دهد و آنرا با توجه به محیط و زمانش تفسیر کند. (38) هر متنى در زمانى نوشته شده یا جمعآورى شده; به دست فردى خاص تالیف یا ویراستارى شده; براى فرد یا مخاطبانى خاص نوشته شده; در مکان و منطقهاى خاص به وجود آمده است. بنابراین، هریک از متون کتاب مقدس تاریخى خاص خود دارند. نقد تاریخى به بیان تاریخ خاص هر متن مىپردازد. (39) در بسیارى از متون، زمان و مکان و تاریخ نگارش و نویسنده و مخاطب آنها بهصراحتبیان نشده است; این وظیفه نقد تاریخى است که از لابهلاى خود متن و شواهد و قرائنى که در آن وجود دارد و نیز با استفاده از دیگر قسمتهاى کتاب مقدس و یا متون دیگرى که جزء مجموعه کتاب مقدس نیستند، و همچنین با استفاده از شواهد باستانشناسى و امثال آن، تاریخ یک متن را مشخص کند. (40) 3. نقد زبانشناختى: (41) نقد زبانشناختى شاخهاى از نقادى کتاب مقدس است که به مطالعه زبانهاى کتاب مقدس مىپردازد تا دانشى دقیق از لغات، دستور زبان و سبک کتاب مقدس و دوره آن به دست آورد. (42) مطالعه زبانى کتاب مقدس و مقایسه زبانى بخشهاى مختلف با یکدیگر، علاوه بر کمک به تعیین تاریخ و محیط نگارش هر متن، به شناخت تاثیرات متون بر یکدیگر نیز کمک مىکند. (43) 4. نقد سبکشناختى: (44) این رشته شاخهاى از نقادى کتاب مقدس است که انواع سبکهاى ادبى را در یک متن جستوجو مىکند تا شواهدى را درباره تاریخ جمعآورى، نویسنده و کاربرد گونههاى مختلف نوشتههاى کتاب مقدس به دست آورد. (45) در کتاب مقدس سبکها و گونههاى مختلفى از متن، از قبیل سرگذشتهاى تاریخى، متون شعرى، متون حکمتآمیز، پیشگویى و مکاشفه وجود دارد. همچنین در درون خود این سبکها گونههاى کوچکترى از سبک ادبى نهفته است. طبیعى است که برداشتى که از یک متن تاریخى مىشود، با برداشت از یک مکاشفه یا پیشگویى یا کتاب حکمتبسیار متفاوت است. بنابراین، مشخص کردن نوع متن از نظر ادبى مقدمه تفسیر و برداشت از متن است. همچنین مشخص شدن سبک ادبى یک متن و مقایسه آن با دیگر بخشهاى کتاب مقدس و آثار دیگر خارج از این مجموعه به روشن شدن امورى از قبیل نویسنده، تاریخ نگارش و الحاقى بودن اجزایى از متن کمک مىکند. (46) 5. نقد شکلى: (47) نقد شکلى ترکیبى از نقد تاریخى و نقد ادبى است. هر متن از اجزایى از قبیل داستان، موعظه، مثل، مناجات، دعا و. . . تشکیل شده است. هر جزء براى مدتها شکل شفاهى داشته و بعد به صورتها و در نسخههاى مختلف نوشته شده و سپس شکل نهایى خود را پیدا کرده است. تقسیم یک متن به بخشها و واحدهایى کوچکتر در تحلیل ادبى صورت مىگیرد; براى مثال، متن اناجیل را به داستان، مثل، دعا و. . . تقسیم مىکنند. بنابراین، ابتدا در تحلیلى ادبى، بخشهاى یک متن معین مىشوند; سپس در تحلیل تاریخى، بسترى که یک بخش، براى مثال یک داستان، در آن به وجود آمده و سیرى را که طى کرده تا به شکل نهایى رسیده، بررسى مىشود. کل این فرایند را، که ترکیبى از تحلیل ادبى و تاریخى است، نقد شکلى مىنامند. (48) 6. نقد سنتشناختى: (49) این نقد به ردیابى سنتهاى شفاهى که قبل از نوشته شدن هر متن وجود داشته است، مىپردازد. (50) یکمتن سابقهاى درسنت دارد ودرزمان و مکانى خاص پدید آمده و به صورت شفاهى و سینه به سینه سیر تکاملى خود را طى کرده است. نقد سنتى تلاش مىکند که این مسیر را مرحله به مرحله دنبال کرده، زوایاى آن را کشف کند. (51) 7. نقد ویرایشى: (52) این نقد بر کار ویراستار نهایى، که از منابع قبلى براى ایجاد متن اصلى و نهایى استفاده مىکند، متمرکز است. (53) نقد ویرایشى به مطالعه شیوهاى که مؤلف یا ویراستار نهایى براى استفاده از مواد سنتى به کار برده و هدفى که گردآورنده از گنجانیدن هر یک از این مواد در این متن داشته است، مىپردازد. (54) براى مثال، نویسنده دو کتاب تواریخ ایام از همان موادى استفاده کرده که در دو کتاب پادشاهان و دو کتاب سموئیل به کار رفتهاند. وظیفه نقاد ویرایشى این است که تغییراتى را که نویسنده دو کتاب تواریخ ایام داده و اهداف ادبى و الهیاتىاى را که نسبتبه کاربرد این مواد داشته است، تحلیل کند. (55) 8. نقد قانونى: (56) یک متن پس از اینکه شکل نهایى خود را گرفت، در زمانى شان قانونى مىیابد و طى فرایند قانونى شدن، براى یهودیان یا مسیحیان حجت مىشود; بنابراین، متن قانونىشده از دیگر متون قانونى جدا و بریده نیست و باید با آنها مقایسه شود. نقد قانونى به بررسى فرایند قانونى شدن یک متن و چگونگى آن مىپردازد. (57) مواردى که ذکر شد، انواع معروف نقد کتاب مقدس است که گاهى موارد دیگرى را نیز به آنها مىافزایند. همچنین برخى دو شیوه از شیوههاى فوق را با یک عنوان مىآورند. بنابراین، انواع نقد در کتابهاى مختلف، از نظر تعداد و اسامى، تفاوتهایى با یکدیگر دارند. همانطور که گذشت، نقد تاریخى کتاب مقدس در بسترى پدیدار شد که شناخت و طرز تفکر علمى و انتقادى سلطه داشت. کتاب مقدس نیز با همین شیوه و ابزار مورد کنکاش قرار گرفت. ابعاد مختلفى که تاکنون از این نقادى بیان شد، درباره صورت کتاب مقدس بود، نه محتواى آن; اما محتوا و مضمون کتاب مقدس نیز از این جریان در امان نماند و مورد تحلیل و نقد قرار گرفت. شاید بتوان گفت در میان محورهایى که در جریان نقد تاریخى محتوایى به آنها توجه شده، سه محور از اهمیتبیشترى برخوردارند. این سه محور عبارتاند از: سرگذشتهاى منسوب به مشایخ و انبیا، اکتشافات علمى و کتاب مقدس و معجزات منقول در کتاب مقدس. 1. بررسى اخلاقى داستانهاى مشایخ و انبیا: شکى نیست که انبیا و مشایخى که در کتاب مقدس از آنها به نیکى یاد شده است، براى پیروان این کتاب الگو و سرمشقاند و تقلید از آنان بسیار شایسته و نیکو است. این در حالى است که در کتاب مقدس اعمالى به این افراد نسبت داده شده که هرگز با اخلاق سازگارى ندارد. براى مثال، کتاب مقدس قتلعامهاى فجیعى را به یوشع ابننون نسبت مىدهد; به داوود نسبت مىدهد که با همسر یکى از سربازانش زنا کرد و مقدمات قتل آن سرباز را فراهم آورد; به ابراهیم نسبتبىغیرتى مىدهد; و. . . . پیروان سنتى کتاب مقدس موارد فوق را توجیه مىکردند; براى مثال، درباره قتلعامهاى یوشع مىگفتند که آن اقوام در اثر گناهکارى، استحقاق این مجازات را داشتند و. . . . اما نقادان کتاب مقدس، که به این کتاب مانند کتابهاى دیگر مىنگریستند و در نتیجه مجبور به توجیه نبودند، به انتقاد از موارد فوق پرداخته، آنها را زیر سؤال بردند. (58) 2. کتاب مقدس و علم: در عصرى که نقادى کتاب مقدس به وجود آمد، یعنى عصر روشنگرى و قرن هجدهم، علوم تجربى در زمینههاى مختلف بسیار پیشرفت کرده بود. کشفیات این علوم، در ظاهر، با مواردى از کتاب مقدس سازگارى نداشت. قبل از این دوره، گزارههاى علمى کتاب مقدس به صورتى تعبدى پذیرفته مىشد، اما این طبیعى بود که در عصر روشنگرى، که شناخت علمى تنها شناخت معتبر محسوب مىشد، دستاوردهاى علوم تجربى بر گزارههاى علمى کتاب مقدس مقدم شود. (59) این دستاوردها در زمینههاى مختلف تاریخى، باستانشناسى، زبانشناسى، کیهانشناسى و. . . بود، و گزارهها و ماجراهاى کتاب مقدس با این دستاوردها سنجیده مىشد و مواردى از قبیل داستان خلقت جهان و انسان و توفان نوح، که با علم سازگار به نظر نمىرسید، اندیشه یک قوم ابتدایى و یا اسطوره انگاشته مىشد. (60) 3. نقد تاریخى و معجزات منقول در کتاب مقدس: در کتاب مقدس حوادث خارقالعادهاى نقل شده است که با اصول حاکم بر نقادى کتاب مقدس سازگار نیست. اگر بخواهیم شناخت علمى تجربى را تنها راه شناختبدانیم و نیز قائل شویم که همه حوادث طبیعى با دیگر پدیدههاى موجود در طبیعت قابل تبیین است، پس باید معجزات منقول در کتاب مقدس را کنار گذاشتیا از ظاهر لفظىشان دستبرداشت. (61) نقد تاریخى کتاب مقدس با توجه به اصولى پدید آمد که اندیشه و اعتقاد رایجبین اکثر فرهیختگان آن عصر بود: امورى ممکنالوقوعاند که مشابه آنها رخ داده است; حوادث این جهان همه در یکدیگر تاثیر و تاثر دارند; این جهان یک مجموعه خودکفا است که حوادث آن را با حوادث دیگر مىتوان تبیین کرد; تنها شناخت معتبر، شناخت علمى و تجربى است. لازمه پذیرش این اصول این بود که به کتاب مقدس به مثابه یک کتاب بشرى، مانند کتابهاى دیگر، نظر شود. ابزارى که نقادان کتاب مقدس به کار مىبردند، دستاوردهاى جدید علمى بود. به عبارت دیگر، پیشرفتهاى علمى راه را بر روى نقادان گشوده بود تا به دستاوردهاى جدید درباره کتاب مقدس برسند. همانطور که قبلا اشاره شد، این پرسش در اینجا مطرح مىشود که آیا متدینان، چون نمىتوانند اصول حاکم بر عصر روشنگرى را به عنوان یک عقیده یا جهانبینى بپذیرند، باید نتایج و دستاوردهاى نقد تاریخى را به طور کامل کنار گذشته، آنها را الحاد به حساب آورند؟ آیا فردى که به اصول عصر روشنگرى اعتقاد ندارد، نمىتواند مسیر نقادان تاریخى را در همه خطوط یا برخى از آنها دنبال کند؟ در جواب باید گفت که هر چند متدنیان نمىتوانند این اصول را به عنوان اعتقاد و جهانبینى بپذیرند، اما باید آنها را به مثابه پیشفرض علوم تجربى مورد توجه قرار دهند و در غیر این صورت، علوم تجربى به نتیجه نمىرسند. اشتباه پیروان نهضت روشنگرى این بود که این اصول را مطلق انگاشتند و جهانبینى تلقى کردند و این باعثشد به این نتیجه برسند که تنها شناخت معتبر، شناخت علمى و تجربى است. اما شکى در این نیست که عالم تجربى باید این اصول را پیشفرض کار خود قرار دهد. سؤال دیگر این است که آیا محورهایى از کتاب مقدس که نقادان بدانها پرداختهاند، در حیطه علوم تجربى مىگنجند؟ اگر اینگونه باشد، باید به دستاوردهاى آنان توجه کرد; زیرا نتیجهاى که از تلاش آنان به دست آمده، ارتباطى با این ندارد که آن اصول را پیشفرض دانسته باشند یا جهانبینى. اما اگر این محورهاى مورد مطالعه از حیطه علوم تجربى خارج باشند، نباید از این اصول حتى به عنوان پیشفرض استفاده کرد و درنتیجه، دستاوردهاى نقادان را نمىتوان پذیرفت. پیروان همه ادیان کتاب مقدس خود را کتابى عادى و بشرى به حساب نمىآورند; اما آیا این بدین معنا است که نمىتوان آن را از هیچ جهت مورد مطالعه نقادانه قرار داد؟ آیا عالم تجربى با توجه به مطالعات تاریخى، زبانشناختى، باستانشناختى و. . . نمىتواند ادعا کند که فلان کتاب ممکن نیست در فلان تاریخ نوشته شده باشد؟ فرض کنیم متدینان به یک دین معتقدند که کتاب مقدسشان در سه هزار سال پیش نوشته شده است. عالم تجربى با مطالعات خویش درمىیابد که ادبیات، زبان و اصطلاحاتى که در این کتاب به کار رفته، از دو هزار سال پیش به بعد معمول شده است. بنابراین، با مقدماتى علمى به این نتیجه مىرسد که این کتاب حداکثر دو هزار سال پیش نوشته شده است. بهنظرمىرسد که دراین صورت عالم تجربى ازحیطه علومتجربى فراتر نرفته است وهرگزپیروان اینکتاب نمىتوانند مدعى شوند که با اینکه اینادبیات، زبان واصطلاحات مربوط به دوهزار سال پیش است، اما به صورتى معجزهآسا سه هزارسال پیش در این کتاب به کار رفته است; چون هر کتابى حتما با زبان مخاطب خود سخن مىگوید. آنچه درباره نقد صورى کتاب مقدس گفته شد، همه از این قبیلاند و در حیطه علوم تجربى قرار دارند. بنابراین، نمىتوان دستاوردهاى نقادى کتاب مقدس را در این زمینه تخطئه کرد. در باب تعارض گزارههاى کتاب مقدس با علم در زمینه طبیعیات و کیهانشناسى و مانند آن، نمىتوان گفت که عالم تجربى از حیطه خود فراتر رفته، بلکه این حیطه خاص علوم تجربى است. حال روشن است که اگر در یکى از مسائل علوم تجربى، حکمى با قطع و یقین ثابتشد که با ظاهر کتاب مقدس سازگارى نداشت، نمىتوان عالم تجربى را واداشت که ظاهر کتاب را تعبدا بپذیرد. بنابراین، راه براى دستبرداشتن از آن ظاهر، و اسطورهانگارى یا حداکثر مسکوت گذاشتن آن باز مىشود. در مورد مسائل غیراخلاقى منسوب به برخى از مشایخ و انبیا، معلوم است که همه، چه عالمان تجربى و چه دیگران، حق دارند که سؤال کنند و اگر پاسخ قانعکنندهاى نیافتند آنها را کنار بگذارند. تنها مسئلهاى که مىماند، ناسازگارى معجزات با اصول رایج در عصر روشنگرى است. در جریان نقد تاریخى کتاب مقدس، در بین مواردى که ذکر شد، این تنها موردى است که نقادان، اصول علوم تجربى را به کار گرفته ولى از حیطه آن فراتر رفتهاند. به تعبیر دیگر، در این صورت این اصول دیگر صرفا پیشفرض نیستند، بلکه به دایره اعتقادات و جهانبینى پیوستهاند; هرچند در اینجا نیز برخى گفتهاند که نقادان معجزات را بهطورکلى رد نکردهاند، بلکه آن را به آن کثرت و فراوانى که در کتاب مقدس آمده است، نپذیرفتهاند. (62) بنابراین، نمىتوان با این استدلال که جهانبینى حاکم بر جریان نقد تاریخى براى متدینان قابل قبول نیست، همه دستاوردهاى آن را رد کرد، چنانکه برخى چنین کردهاند. (63) نکته دیگر این است که نقادان با کتاب مقدس، مانند کتابهاى دیگر، نقادانه برخورد مىکردند. سنتگرایان در اعتراض مىگفتند: تورات و انجیل کتابهاى مقدس و آسمانىاند و مؤلفشان خود خداست: کلام پروردگارند خطاب به انسان. تنها طرز خواندن درست، و یگانه راه گشودن رموز آنها، قرائت آنها با حضور ذهن ایمان سنتى است. برخورد انتقادى با آنها قطعا زیبنده نیست، چرا که به اصل مطلب تردید راه مىدهد، و از اول، کتاب مقدس را نه کلام خدا بلکه کتابى صرفا بشرى مىشمارد. (64) اما نقادان پاسخ مىدادند که: دین و کتاب مقدس بسیار است. نباید جزماندیش بود و یکى را بر حق دانست و دیگران را نادیده انگاشت. همه کتابهاى مقدس را باید با دید سنجشگر خواند، و به داورى ارزشهاى دینى و اخلاقى که مىآموزند و اطلاعات تاریخى که مىدهند پرداخت. از این گذشته، انجیل مسیحیان به وضوح سندى بشرى و تاریخى و وابسته به زمانها و مکانهاى مشخصى در گذشته است. اگر آن را منبع اطلاعات خود سازیم، باید همان پرسشهایى را از آن بکنیم که از دیگر مدارک تاریخى مىکنیم. (65) 1. برلین، ایزایا: عصر روشنگرى، ترجمه پرویز داریوش، تهران، سپهر، 1345. 2. کیوپیت، دان: دریاى ایمان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1376. 3. مجتهد شبسترى، محمد: هرمنوتیک، کتاب و سنت، تهران، طرح نو، چاپ دوم، 1375. ... پىنوشتها: 1) Biblical Criticism 2) HBD, p. 129 3) OCB, p. 318. 4) HBD, p. 129. 5) دان کیوپیت، دریاى ایمان، ترجمه حسن کامشاد (چاپ اول، طرح نو، تهران) ، ص 109. 6) Spinoza, pp.120-132 ; و رک: باروخ اسپینوزا، «مصنف واقعى اسفار خمسه» ، ترجمه علیرضا آلبویه، (هفت آسمان، شماره اول، بهار 76) ، ص 89 - 103. 7) OCB, p. 123. 8) Erasmus 9) Hugo Grotius 10) Richard Simon 11) Jean Astruc 12) Thomas Habbes 13) John Locke 14) OCB.p.322. 15) Rogerson, p.46. 16) دان کیوپیت، پیشین، ص 107 - 109. 17) ایزایا برلین، عصر روشنگرى، ترجمه پرویز داریوش (سپهر، تهران، 1345) ، ص10. 18) دان کیوپیت، پیشین، ص 109. 19) محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک کتاب و سنت (چاپ دوم، طرح نو، تهران، 1375) ، ص161 - 163. 20) John Gottfried Eichhorn 21) دان کیوپیت، پیشین، ص111; OCB,p. 322; Weinfeld, p.35 22) Wihelm Martin Leberecht de Wette 23) OCB,p. 322; Weinfeld, p.37. 24) Julius Welhausen 25) OCB, p. 322; Weinfeld, p.38. 26) Ferdinand Christian Baur 27) OCB, p. 322. 28) W. Robertson Smith 29) Charles A. Briggs 30) ibid. 31) Pannenberg, p.15. 32) محمد مجتهدشبسترى، پیشین، ص 161. 33) منظور از علوم تجربى در اینجا، معناى اخص آن نیست و شامل علوم تاریخى و اجتماعى و مانند آن نیز مىشود. 34) Textual Criticism 35) HBD, p. 12; EB, v. 14, p. 997 36) ERE, v. 2, p. 593. 37) Historical Criticism ; هرچند عنوان این نقد با عنوان اصلى بحث مشترک است، اما این اصطلاح دیگرى است. 38) EB, v. 14, p. 998. 39) HBD, p. 130. 40) ibid. 41) Philological Criticism 42) EB, v. 2, p. 196. 43) ibid. , v. 14, p. 997. 44) Literary Criticism 45) HBD, p. 131. 46) ibid. 47) Form Criticism 48) HBD, p. 132; EB, v. 14, p. 998. 49) Tradition Criticism 50) EB, v. 2, 19. 51) EB, v. 14, p. 998; OCB, p. 323. 52) Redaction Criticism 53) OCB, p. 323. 54) EB, v. 14, p. 998. 55) HBD, p. 133. 56) Canonical Criticism 57) ibid. 58) Rogerson, p. 95. 59) OCB, p. 320. 60) دان کیوپیت، پیشین، 112. 61) OCB, p. 320. 62) OCB, p. 320. 63) محمد مجتهدشبسترى، پیشین، ص 161. 64) دان کیوپیت، پیشین، ص 109. 65) همان، ص110. نقادى کتاب مقدس
اشاره
تاریخچه نقد کتاب مقدس :
پیدایش نقد تاریخى کتاب مقدس :
عصر روشنگرى و پیدایش نقد تاریخى :
نقد تاریخى و یک پرسش اساسى :
گستره نقد تاریخى :
الف) نقد ظاهرى کتاب مقدس
ب) نقد محتوایى کتاب مقدس :
جمعبندى و نتیجهگیرى :
کتابنامه :