سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 59973 | بازدیدهای امروز: 9| بازدیدهای دیروز: 1
 

نقادى کتاب مقدس

عبدالرحیم سلیمانى 

 منبع :  فصلنامه هفت آسمان شماره ۸

اشاره

نقادى کتاب مقدس (1) عبارت است از مطالعه و تحقیق درباره نوشته‏هاى کتاب مقدس، مطالعاتى که در پى داورى‏هاى ظریف و دقیق درباره این نوشته‏ها است. واژه criticism (نقادى) از واژه یونانى krion ، به معناى «داورى کردن‏» ، «تمیز دادن‏» ، یا دقت در ارزیابى یا داورى، گرفته شده است. (2) بنابراین، نقادى کتاب مقدس ضرورتا با همه دریافت‏هایى که از قدیم پذیرفته شده‏اند، در تعارض نیست; بلکه بدین‏معنا است که فى‏الجمله برخى از تفاسیر سنتى، به صورتى درست‏بر کتاب مقدس مبتنى نیست و اگر واقعیات کتاب مقدس درست‏بررسى شوند، تفاسیر جدیدى مطرح خواهند شد. (3)

به طور کلى، مسائلى که در نقادى کتاب مقدس مطرح‏اند، با حفظ و انتقال متون کتاب مقدس ارتباط دارند. این مسائل عبارت‏اند از: متون خطى‏اى که از این نوشته‏ها باقى مانده; تاریخ و مکان آنها و ارتباطشان با یکدیگر; قابل اعتمادترین شکل متن; منشا و شکل‏گیرى متن، از جمله این که در چه زمان و مکانى و چرا و چگونه و به دست چه کسى و براى چه کسى و در چه اوضاع و احوالى به وجود آمده است; امورى که در به وجود آمدن آن دخیل بوده‏اند و منابعى که در شکل‏گیرى آن به کار گرفته شده‏اند; پیام متن، آن گونه که در زبان خود متن بیان شده، از جمله معناى کلمات و نیز شیوه‏اى که آنها کنار هم چیده شده‏اند. (4)

تاریخچه نقد کتاب مقدس :

تاریخ نقادى کتاب مقدس به صورت یک جریان گسترده و یک رشته علمى به قرن هجدهم و عصر روشنگرى برمى‏گردد. قبل از این دوره تنها آثارى پراکنده و فعالیت‏هایى فردى در این‏باره وجود داشته است. علاوه بر این، گستردگى و عمق و تاثیر این تلاش‏ها با آنچه درقرن هجدهم وتحت‏تاثیر نهضت روشنگرى رخ داد، هرگزقابل مقایسه نیست. (5)

دانشمند یهودى، ابراهیم ابن عزرا (1089 - 1164 م) ، را شاید بتوان از پیشینیان این بحث قلمداد کرد. او تلاش مى‏کند که با استناد به مواردى از درون تورات، اثبات کند که ممکن نیست نویسنده این کتاب حضرت موسى باشد، بلکه این کتاب قرن‏ها بعد، به دست فرد دیگرى، نوشته شده است. باروخ اسپینوزا (1632 - 1677) راه او را ادامه داد و شواهد زیادى بر آنچه ابن عزرا آورده بود، افزود. (6) اما این تلاش‏ها تنها یک حاشیه‏نویسى مختصر شمرده مى‏شود و هرگز به حد نقادى کتاب مقدس، به هیچ درجه‏اى از آن، نمى‏رسد و در این بحث از اهمیت چندانى برخوردار نیست. (7)

قبل از پیدایش جریان وسیع نقادى کتاب مقدس در قرن هجدهم، کسانى مانند اراسموس (8) (1466 - 1536) و هوگو گروتیوس (9) (1583 - 1645) از هلند، ریچارد سایمون (10) (1638 - 1712) و ژان آستراک (11) (1684 - 1766) از فرانسه، توماس هابز (12) (1588 - 1679) ، جان لاک (13) (1632 - 1704) و اسحاق نیوتن (1642 - 1727) از انگلستان، هر یک به گونه‏اى به بحث نقادى کتاب مقدس پرداخته‏اند. (14) اما باز آنچه در عصر روشنگرى رخ داد با این فعالیت‏هاى پراکنده، هم از لحاظ گستردگى و هم شیوه کار و هم نتایج و پیامدها، بسیار متفاوت بود. از همین جهت است که نام «نقادى کتاب مقدس‏» یا «نقد تاریخى کتاب مقدس‏» به جریانى منصرف است که از قرن هجدهم به وجود آمده است.

پیدایش نقد تاریخى کتاب مقدس :

جریان نقادى کتاب مقدس در بستر نهضت روشنگرى به وجود آمد و در واقع فرع و زیرمجموعه آن است. بنابراین، هم از نظر روش بحث و هم اصول حاکم بر تحقیق، تابع نهضت روشنگرى است. پس قبل از مطالعه جریان نقادى کتاب مقدس، باید نهضت روشنگرى را شناخت.

عصر روشنگرى و پیدایش نقد تاریخى :

برخى نهضت روشنگرى را این گونه تعریف کرده‏اند: قبل از این دوره، انسان، خود، بخشى از جهانى که نظام الهى دارد به حساب مى‏آمد; در این دوره، نه تنها از این اندیشه دست‏برداشته شد، بلکه به سوى این نگرش مى‏رفتند که جهان بر حسب عقل، تجربه و کشف انسان شناخته شود. (15) به تعبیر دیگر، در این عصر طرز تفکر علمى - انتقادى، که بر شناخت علمى متکى است، حاکم شد. شناخت علمى، برخلاف شناخت دینى که حالتى شخصى است و از تعبد به فرایض ناشى مى‏شود و ادعاى کمال، قطعیت و اعتبار جاودانه دارد، به هیچ سنت ایمانى وابسته نیست، از نظر اخلاقى بى‏طرف است، ادعا ندارد که باطن ما را تغییر مى‏دهد یا سعادت ابدى براى ما مى‏آورد، ساخته و پرداخته انسان است، موقت و گذرا و مدام در معرض دگرگونى و رشد است. (16) در این عصر، اصالت تجربه و مشاهده، اساس و بنیان همه شناخت‏ها است و همه علوم، حتى فلسفه، باید به علم طبیعى مبدل مى‏شد. (17)

این فرایند شامل مطالعه کتاب مقدس نیز شد و لازمه آن این بود که کتاب مقدس، که از دید سنت‏گرایان، مقدس و کتاب خدا به حساب مى‏آمد و درک آن بر خضوع و حضور ذهن و ایمان مبتنى بود، همانند کتاب‏هاى عادى بشرى مطالعه، نقد و بررسى شود. (18) از این جهت است که با حوادثى که در کتاب مقدس نقل شده، مانند حوادثى که در کتاب‏هاى تاریخى آمده است‏برخورد شده، صحت و سقم آنها با معیارهاى علم تاریخ بررسى مى‏شود. این جریان نقد تاریخى خوانده مى‏شود. همچنین سه اصل حاکم بر اصالت مشاهده و تجربه مربوط به عصر روشنگرى بر مطالعه کتاب مقدس هم حاکم شد. این سه اصل عبارت‏اند از:

1. حوادثى ممکن‏الوقوع‏اند که وقوع نظایر آن را مشاهده مى‏کنیم، نه آنچه در ذهن امکان وقوع دارد;

2. همه حوادث این جهان با هم مرتبط‏اند و وقوع هر حادثه تغییراتى در حوادث دیگر به وجود مى‏آورد. هیچ حادثه‏اى وجود ندارد که بى‏ارتباط با حوادث دیگر جهان باشد;

3. نظام این جهان یک نظام بسته و خودکفا است و هر حادثه‏اى که در این جهان رخ مى‏دهد با حوادث خود این جهان قابل تبیین و تفسیر است. (19)

کشور آلمان را باید زادگاه اصلى بحث نقادى کتاب مقدس و همچنین الهیات جدید شمرد. مهم‏ترین و برجسته‏ترین فردى که در این کشور به نقد کتاب مقدس به شیوه جدید پرداخت، یان گاتفرید یشهورن (20) (1752 - 1827) است. او در کتابى که در حدود سال 1780 با نامى مستعار منتشر کرد، قصه‏هاى سفر پیدایش درباره آفرینش جهان، نخستین انسان، توفان و غیره را مانند داستان‏هاى فراوان دیگر موجود در ادبیات باستان شمرد. (21) شخصیت دیگرى که در میان محققان عهد قدیم محوریت داشت، دى وت (22) (1780 - 1849) بود که به خاطر اثرى که درباره سفر تثنیه نگاشت، مشهور است. (23) شخصیت‏برجسته دیگر این دوره، جولیوس ولهاوسن (24) است که کار او بر روى منابع تورات محور بحث‏هاى بعدى در این موضوع بود. (25) درباره شخصیت‏هایى که به عهد جدید پرداخته‏اند، مى‏توان از فردیناند کریستین باور (26) (1792 - 1860) نام برد که بین سنت پولسى و پطرسى تناقض جدى مى‏دید. (27)

بحث نقادى کتاب مقدس وقتى به کشورهاى انگلیسى زبان رسید، با مشکلاتى روبه‏رو شد و براى مثال، در اسکاتلند، رابرتسون اسمیت، (28) که شخصیت‏برجسته‏اى در این رشته بود، در سال 1881 از استادى دانشگاه خلع شد، و چارلز ا. بریجز (29) در آمریکا، در سال 1893، سمت کشیشى را از دست داد. ولى به زودى در همین کشورها جریان نقادى کتاب مقدس به موفقیت‏هایى دست‏یافت. (30)

به هر حال، نقادى کتاب مقدس به صورت جریانى گسترده ادامه یافت، و از آن‏جا که گزارشى از کتاب مقدس مى‏داد که با سنت پیشین مسیحى بسیار متفاوت بود، در الهیات جدید مسیحى و اندیشه مسیحیت جدید بسیار تاثیرگذار بود. (31)

نقد تاریخى و یک پرسش اساسى :

سؤالى که در این‏جا مطرح مى‏شود، این است که آیا پذیرش نتایجى که در پرتو نهضت نقد تاریخى کتاب مقدس به دست آمده است، بر پذیرش اصول حاکم بر عصر روشنگرى مبتنى است؟ به تعبیر دیگر، آیا کسى که مى‏خواهد در همه یا برخى از زمینه‏ها همان روش نقد تاریخى را پیش بگیرد، ضرورتا باید اصول حاکم بر عصر روشنگرى را بپذیرد؟ برخى پذیرش مطلق جهان‏بینى حاکم بر عصر روشنگرى را شرط چنین چیزى مى‏دانند. (32) اما به نظر مى‏رسد که در این جا نیز جریان نقد تاریخى کتاب مقدس از کل نهضت روشنگرى مستثنا نباشد. اشکالى که عمدتا به نهضت روشنگرى وارد مى‏شود این نیست که اصول و جهان‏بینى حاکم بر آن به طور مطلق خطا است; بلکه اشکال این است که این اصول پیش‏فرض علوم تجربى (33) است و عالم تجربى حتما باید آنها را مسلم فرض کند وگرنه تحقیقاتش به نتیجه نمى‏رسد، یا اصلا نمى‏تواند تحقیق کند. اما غیر از علوم تجربى، علوم دیگرى هم وجود دارند که از راه تجربه و مشاهده حاصل نمى‏شوند. پس اشکال نهضت روشنگرى این است که اصولى را که در جاى خود باید مسلم فرض شود، به محدوده‏هاى دیگر کشانیده و آنها را عام و مطلق فرض کرده است. بنابراین، نباید دستاوردهاى عصر روشنگرى را به طور مطلق کنار گذاشت، بلکه تنها بخشى از آن قابل پذیرش نیست که به محدوده‏هاى خارج از قلمرو تجربه و مشاهده پرداخته است. درباره نقد تاریخى کتاب مقدس نیز امر به همین صورت است. باید توجه کرد که آیا همه بخش‏هاى نقد تاریخى از قلمرو تجربه و مشاهده خارج است‏یا این که بخش‏هایى از آن این گونه است؟ اگر صورت دوم درست‏باشد، نباید دستاوردهاى نقد تاریخى را به طور کلى کنار گذاشت و حتى کسى مى‏تواند بدون این که جهان‏بینى حاکم بر عصر روشنگرى را به صورت مطلق بپذیرد، در بخش‏هایى همان روش نقد تاریخى را پى‏بگیرد. پس لازم است قبل از هر چیز بخش‏هاى مختلفى را که در جریان نقد تاریخى به آنها پرداخته شده، بررسى کنیم.

گستره نقد تاریخى :

به طور کلى، محورهایى را که در جریان نقد تاریخى به آنها پرداخته‏اند، مى‏توان به دو بخش تقسیم کرد: برخى از این محورها درباره کتاب مقدس است و به امورى از قبیل نویسنده، تاریخ نگارش، لغت‏شناسى و. . . مى‏پردازند. برخى دیگر سخن و محتواى کتاب مقدس را بررسى، تحلیل و نقد مى‏کنند. پس این دو بخش را مى‏توان نقد ظاهرى و نقد محتوایى کتاب مقدس نامید.

الف) نقد ظاهرى کتاب مقدس

نقد ظاهرى بخشى از نقد تاریخى کتاب مقدس است که کارى به بحث محتوایى و صحت و سقم مطالب ندارد، بلکه مقدم بر آن بحث است و به امور شکلى مى‏پردازد. این نقد چند صورت دارد:

1. نقد نسخه‏شناختى: (34) این نقد بخشى از نقادى کتاب مقدس است که وظیفه شناخت و معرفى متن اصلى هر قسمت از کتاب مقدس را بر عهده دارد. در رابطه با هر کتاب نسخه‏هایى متعدد و نیز ترجمه‏هایى به زبان‏هاى مختلف موجود است. این نسخه‏ها تفاوت‏هاى زیادى با هم دارند. نقد متنى وظیفه دارد که نسخه‏هاى موجود یک متن را شناسایى کند و از مقایسه و بررسى آنها با یکدیگر و با کاربرد شیوه‏هاى جدید حتى‏الامکان متن اصلى یا معتبرتر را بشناسد. (35) این نقد نسخه‏شناختى یک مطالعه علمى و جدید است و مواردى که عهد جدید از عهد قدیم نقل کرده است، نشان مى‏دهد که در صدر مسیحیت این دقت در نقل هرگز مورد توجه مسیحیان نبوده است. (36)

2. نقد تاریخى: (37) نقد تاریخى شاخه‏اى از نقادى کتاب مقدس است که تلاش مى‏کند هر متنى را در صحنه تاریخى و جغرافیایى‏اى که در آن پدید آمده قرار دهد و آن‏را با توجه به محیط و زمانش تفسیر کند. (38) هر متنى در زمانى نوشته شده یا جمع‏آورى شده; به دست فردى خاص تالیف یا ویراستارى شده; براى فرد یا مخاطبانى خاص نوشته شده; در مکان و منطقه‏اى خاص به وجود آمده است. بنابراین، هریک از متون کتاب مقدس تاریخى خاص خود دارند. نقد تاریخى به بیان تاریخ خاص هر متن مى‏پردازد. (39) در بسیارى از متون، زمان و مکان و تاریخ نگارش و نویسنده و مخاطب آنها به‏صراحت‏بیان نشده است; این وظیفه نقد تاریخى است که از لابه‏لاى خود متن و شواهد و قرائنى که در آن وجود دارد و نیز با استفاده از دیگر قسمت‏هاى کتاب مقدس و یا متون دیگرى که جزء مجموعه کتاب مقدس نیستند، و همچنین با استفاده از شواهد باستان‏شناسى و امثال آن، تاریخ یک متن را مشخص کند. (40)

3. نقد زبان‏شناختى: (41) نقد زبان‏شناختى شاخه‏اى از نقادى کتاب مقدس است که به مطالعه زبان‏هاى کتاب مقدس مى‏پردازد تا دانشى دقیق از لغات، دستور زبان و سبک کتاب مقدس و دوره آن به دست آورد. (42) مطالعه زبانى کتاب مقدس و مقایسه زبانى بخش‏هاى مختلف با یکدیگر، علاوه بر کمک به تعیین تاریخ و محیط نگارش هر متن، به شناخت تاثیرات متون بر یکدیگر نیز کمک مى‏کند. (43)

4. نقد سبک‏شناختى: (44) این رشته شاخه‏اى از نقادى کتاب مقدس است که انواع سبک‏هاى ادبى را در یک متن جست‏وجو مى‏کند تا شواهدى را درباره تاریخ جمع‏آورى، نویسنده و کاربرد گونه‏هاى مختلف نوشته‏هاى کتاب مقدس به دست آورد. (45) در کتاب مقدس سبک‏ها و گونه‏هاى مختلفى از متن، از قبیل سرگذشت‏هاى تاریخى، متون شعرى، متون حکمت‏آمیز، پیشگویى و مکاشفه وجود دارد. همچنین در درون خود این سبک‏ها گونه‏هاى کوچک‏ترى از سبک ادبى نهفته است. طبیعى است که برداشتى که از یک متن تاریخى مى‏شود، با برداشت از یک مکاشفه یا پیشگویى یا کتاب حکمت‏بسیار متفاوت است. بنابراین، مشخص کردن نوع متن از نظر ادبى مقدمه تفسیر و برداشت از متن است. همچنین مشخص شدن سبک ادبى یک متن و مقایسه آن با دیگر بخش‏هاى کتاب مقدس و آثار دیگر خارج از این مجموعه به روشن شدن امورى از قبیل نویسنده، تاریخ نگارش و الحاقى بودن اجزایى از متن کمک مى‏کند. (46)

5. نقد شکلى: (47) نقد شکلى ترکیبى از نقد تاریخى و نقد ادبى است. هر متن از اجزایى از قبیل داستان، موعظه، مثل، مناجات، دعا و. . . تشکیل شده است. هر جزء براى مدت‏ها شکل شفاهى داشته و بعد به صورت‏ها و در نسخه‏هاى مختلف نوشته شده و سپس شکل نهایى خود را پیدا کرده است. تقسیم یک متن به بخش‏ها و واحدهایى کوچک‏تر در تحلیل ادبى صورت مى‏گیرد; براى مثال، متن اناجیل را به داستان، مثل، دعا و. . . تقسیم مى‏کنند. بنابراین، ابتدا در تحلیلى ادبى، بخش‏هاى یک متن معین مى‏شوند; سپس در تحلیل تاریخى، بسترى که یک بخش، براى مثال یک داستان، در آن به وجود آمده و سیرى را که طى کرده تا به شکل نهایى رسیده، بررسى مى‏شود. کل این فرایند را، که ترکیبى از تحلیل ادبى و تاریخى است، نقد شکلى مى‏نامند. (48)

6. نقد سنت‏شناختى: (49) این نقد به ردیابى سنت‏هاى شفاهى که قبل از نوشته شدن هر متن وجود داشته است، مى‏پردازد. (50) یک‏متن سابقه‏اى درسنت دارد ودرزمان و مکانى خاص پدید آمده و به صورت شفاهى و سینه به سینه سیر تکاملى خود را طى کرده است. نقد سنتى تلاش مى‏کند که این مسیر را مرحله به مرحله دنبال کرده، زوایاى آن را کشف کند. (51)

7. نقد ویرایشى: (52) این نقد بر کار ویراستار نهایى، که از منابع قبلى براى ایجاد متن اصلى و نهایى استفاده مى‏کند، متمرکز است. (53) نقد ویرایشى به مطالعه شیوه‏اى که مؤلف یا ویراستار نهایى براى استفاده از مواد سنتى به کار برده و هدفى که گردآورنده از گنجانیدن هر یک از این مواد در این متن داشته است، مى‏پردازد. (54) براى مثال، نویسنده دو کتاب تواریخ ایام از همان موادى استفاده کرده که در دو کتاب پادشاهان و دو کتاب سموئیل به کار رفته‏اند. وظیفه نقاد ویرایشى این است که تغییراتى را که نویسنده دو کتاب تواریخ ایام داده و اهداف ادبى و الهیاتى‏اى را که نسبت‏به کاربرد این مواد داشته است، تحلیل کند. (55)

8. نقد قانونى: (56) یک متن پس از این‏که شکل نهایى خود را گرفت، در زمانى شان قانونى مى‏یابد و طى فرایند قانونى شدن، براى یهودیان یا مسیحیان حجت مى‏شود; بنابراین، متن قانونى‏شده از دیگر متون قانونى جدا و بریده نیست و باید با آنها مقایسه شود. نقد قانونى به بررسى فرایند قانونى شدن یک متن و چگونگى آن مى‏پردازد. (57)

مواردى که ذکر شد، انواع معروف نقد کتاب مقدس است که گاهى موارد دیگرى را نیز به آنها مى‏افزایند. همچنین برخى دو شیوه از شیوه‏هاى فوق را با یک عنوان مى‏آورند. بنابراین، انواع نقد در کتاب‏هاى مختلف، از نظر تعداد و اسامى، تفاوت‏هایى با یکدیگر دارند.

ب) نقد محتوایى کتاب مقدس :

همان‏طور که گذشت، نقد تاریخى کتاب مقدس در بسترى پدیدار شد که شناخت و طرز تفکر علمى و انتقادى سلطه داشت. کتاب مقدس نیز با همین شیوه و ابزار مورد کنکاش قرار گرفت. ابعاد مختلفى که تاکنون از این نقادى بیان شد، درباره صورت کتاب مقدس بود، نه محتواى آن; اما محتوا و مضمون کتاب مقدس نیز از این جریان در امان نماند و مورد تحلیل و نقد قرار گرفت. شاید بتوان گفت در میان محورهایى که در جریان نقد تاریخى محتوایى به آنها توجه شده، سه محور از اهمیت‏بیشترى برخوردارند. این سه محور عبارت‏اند از: سرگذشت‏هاى منسوب به مشایخ و انبیا، اکتشافات علمى و کتاب مقدس و معجزات منقول در کتاب مقدس.

1. بررسى اخلاقى داستان‏هاى مشایخ و انبیا: شکى نیست که انبیا و مشایخى که در کتاب مقدس از آنها به نیکى یاد شده است، براى پیروان این کتاب الگو و سرمشق‏اند و تقلید از آنان بسیار شایسته و نیکو است. این در حالى است که در کتاب مقدس اعمالى به این افراد نسبت داده شده که هرگز با اخلاق سازگارى ندارد. براى مثال، کتاب مقدس قتل‏عام‏هاى فجیعى را به یوشع ابن‏نون نسبت مى‏دهد; به داوود نسبت مى‏دهد که با همسر یکى از سربازانش زنا کرد و مقدمات قتل آن سرباز را فراهم آورد; به ابراهیم نسبت‏بى‏غیرتى مى‏دهد; و. . . . پیروان سنتى کتاب مقدس موارد فوق را توجیه مى‏کردند; براى مثال، درباره قتل‏عام‏هاى یوشع مى‏گفتند که آن اقوام در اثر گناهکارى، استحقاق این مجازات را داشتند و. . . . اما نقادان کتاب مقدس، که به این کتاب مانند کتاب‏هاى دیگر مى‏نگریستند و در نتیجه مجبور به توجیه نبودند، به انتقاد از موارد فوق پرداخته، آنها را زیر سؤال بردند. (58)

2. کتاب مقدس و علم: در عصرى که نقادى کتاب مقدس به وجود آمد، یعنى عصر روشنگرى و قرن هجدهم، علوم تجربى در زمینه‏هاى مختلف بسیار پیشرفت کرده بود. کشفیات این علوم، در ظاهر، با مواردى از کتاب مقدس سازگارى نداشت. قبل از این دوره، گزاره‏هاى علمى کتاب مقدس به صورتى تعبدى پذیرفته مى‏شد، اما این طبیعى بود که در عصر روشنگرى، که شناخت علمى تنها شناخت معتبر محسوب مى‏شد، دستاوردهاى علوم تجربى بر گزاره‏هاى علمى کتاب مقدس مقدم شود. (59) این دستاوردها در زمینه‏هاى مختلف تاریخى، باستان‏شناسى، زبان‏شناسى، کیهان‏شناسى و. . . بود، و گزاره‏ها و ماجراهاى کتاب مقدس با این دستاوردها سنجیده مى‏شد و مواردى از قبیل داستان خلقت جهان و انسان و توفان نوح، که با علم سازگار به نظر نمى‏رسید، اندیشه یک قوم ابتدایى و یا اسطوره انگاشته مى‏شد. (60)

3. نقد تاریخى و معجزات منقول در کتاب مقدس: در کتاب مقدس حوادث خارق‏العاده‏اى نقل شده است که با اصول حاکم بر نقادى کتاب مقدس سازگار نیست. اگر بخواهیم شناخت علمى تجربى را تنها راه شناخت‏بدانیم و نیز قائل شویم که همه حوادث طبیعى با دیگر پدیده‏هاى موجود در طبیعت قابل تبیین است، پس باید معجزات منقول در کتاب مقدس را کنار گذاشت‏یا از ظاهر لفظى‏شان دست‏برداشت. (61)

جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى :

نقد تاریخى کتاب مقدس با توجه به اصولى پدید آمد که اندیشه و اعتقاد رایج‏بین اکثر فرهیختگان آن عصر بود: امورى ممکن‏الوقوع‏اند که مشابه آنها رخ داده است; حوادث این جهان همه در یکدیگر تاثیر و تاثر دارند; این جهان یک مجموعه خودکفا است که حوادث آن را با حوادث دیگر مى‏توان تبیین کرد; تنها شناخت معتبر، شناخت علمى و تجربى است. لازمه پذیرش این اصول این بود که به کتاب مقدس به مثابه یک کتاب بشرى، مانند کتاب‏هاى دیگر، نظر شود.

ابزارى که نقادان کتاب مقدس به کار مى‏بردند، دستاوردهاى جدید علمى بود. به عبارت دیگر، پیشرفت‏هاى علمى راه را بر روى نقادان گشوده بود تا به دستاوردهاى جدید درباره کتاب مقدس برسند.

همان‏طور که قبلا اشاره شد، این پرسش در این‏جا مطرح مى‏شود که آیا متدینان، چون نمى‏توانند اصول حاکم بر عصر روشنگرى را به عنوان یک عقیده یا جهان‏بینى بپذیرند، باید نتایج و دستاوردهاى نقد تاریخى را به طور کامل کنار گذشته، آنها را الحاد به حساب آورند؟ آیا فردى که به اصول عصر روشنگرى اعتقاد ندارد، نمى‏تواند مسیر نقادان تاریخى را در همه خطوط یا برخى از آنها دنبال کند؟

در جواب باید گفت که هر چند متدنیان نمى‏توانند این اصول را به عنوان اعتقاد و جهان‏بینى بپذیرند، اما باید آنها را به مثابه پیش‏فرض علوم تجربى مورد توجه قرار دهند و در غیر این صورت، علوم تجربى به نتیجه نمى‏رسند. اشتباه پیروان نهضت روشنگرى این بود که این اصول را مطلق انگاشتند و جهان‏بینى تلقى کردند و این باعث‏شد به این نتیجه برسند که تنها شناخت معتبر، شناخت علمى و تجربى است. اما شکى در این نیست که عالم تجربى باید این اصول را پیش‏فرض کار خود قرار دهد.

سؤال دیگر این است که آیا محورهایى از کتاب مقدس که نقادان بدانها پرداخته‏اند، در حیطه علوم تجربى مى‏گنجند؟ اگر این‏گونه باشد، باید به دستاوردهاى آنان توجه کرد; زیرا نتیجه‏اى که از تلاش آنان به دست آمده، ارتباطى با این ندارد که آن اصول را پیش‏فرض دانسته باشند یا جهان‏بینى. اما اگر این محورهاى مورد مطالعه از حیطه علوم تجربى خارج باشند، نباید از این اصول حتى به عنوان پیش‏فرض استفاده کرد و درنتیجه، دستاوردهاى نقادان را نمى‏توان پذیرفت.

پیروان همه ادیان کتاب مقدس خود را کتابى عادى و بشرى به حساب نمى‏آورند; اما آیا این بدین معنا است که نمى‏توان آن را از هیچ جهت مورد مطالعه نقادانه قرار داد؟ آیا عالم تجربى با توجه به مطالعات تاریخى، زبان‏شناختى، باستان‏شناختى و. . . نمى‏تواند ادعا کند که فلان کتاب ممکن نیست در فلان تاریخ نوشته شده باشد؟ فرض کنیم متدینان به یک دین معتقدند که کتاب مقدسشان در سه هزار سال پیش نوشته شده است. عالم تجربى با مطالعات خویش درمى‏یابد که ادبیات، زبان و اصطلاحاتى که در این کتاب به کار رفته، از دو هزار سال پیش به بعد معمول شده است. بنابراین، با مقدماتى علمى به این نتیجه مى‏رسد که این کتاب حداکثر دو هزار سال پیش نوشته شده است. به‏نظرمى‏رسد که دراین صورت عالم تجربى ازحیطه علوم‏تجربى فراتر نرفته است وهرگزپیروان این‏کتاب نمى‏توانند مدعى شوند که با این‏که این‏ادبیات، زبان واصطلاحات مربوط به دوهزار سال پیش است، اما به صورتى معجزه‏آسا سه هزارسال پیش در این کتاب به کار رفته است; چون هر کتابى حتما با زبان مخاطب خود سخن مى‏گوید.

آنچه درباره نقد صورى کتاب مقدس گفته شد، همه از این قبیل‏اند و در حیطه علوم تجربى قرار دارند. بنابراین، نمى‏توان دستاوردهاى نقادى کتاب مقدس را در این زمینه تخطئه کرد. در باب تعارض گزاره‏هاى کتاب مقدس با علم در زمینه طبیعیات و کیهان‏شناسى و مانند آن، نمى‏توان گفت که عالم تجربى از حیطه خود فراتر رفته، بلکه این حیطه خاص علوم تجربى است. حال روشن است که اگر در یکى از مسائل علوم تجربى، حکمى با قطع و یقین ثابت‏شد که با ظاهر کتاب مقدس سازگارى نداشت، نمى‏توان عالم تجربى را واداشت که ظاهر کتاب را تعبدا بپذیرد. بنابراین، راه براى دست‏برداشتن از آن ظاهر، و اسطوره‏انگارى یا حداکثر مسکوت گذاشتن آن باز مى‏شود.

در مورد مسائل غیراخلاقى منسوب به برخى از مشایخ و انبیا، معلوم است که همه، چه عالمان تجربى و چه دیگران، حق دارند که سؤال کنند و اگر پاسخ قانع‏کننده‏اى نیافتند آنها را کنار بگذارند.

تنها مسئله‏اى که مى‏ماند، ناسازگارى معجزات با اصول رایج در عصر روشنگرى است. در جریان نقد تاریخى کتاب مقدس، در بین مواردى که ذکر شد، این تنها موردى است که نقادان، اصول علوم تجربى را به کار گرفته ولى از حیطه آن فراتر رفته‏اند. به تعبیر دیگر، در این صورت این اصول دیگر صرفا پیش‏فرض نیستند، بلکه به دایره اعتقادات و جهان‏بینى پیوسته‏اند; هرچند در این‏جا نیز برخى گفته‏اند که نقادان معجزات را به‏طورکلى رد نکرده‏اند، بلکه آن را به آن کثرت و فراوانى که در کتاب مقدس آمده است، نپذیرفته‏اند. (62) بنابراین، نمى‏توان با این استدلال که جهان‏بینى حاکم بر جریان نقد تاریخى براى متدینان قابل قبول نیست، همه دستاوردهاى آن را رد کرد، چنان‏که برخى چنین کرده‏اند. (63)

نکته دیگر این است که نقادان با کتاب مقدس، مانند کتاب‏هاى دیگر، نقادانه برخورد مى‏کردند. سنت‏گرایان در اعتراض مى‏گفتند:

تورات و انجیل کتاب‏هاى مقدس و آسمانى‏اند و مؤلفشان خود خداست: کلام پروردگارند خطاب به انسان. تنها طرز خواندن درست، و یگانه راه گشودن رموز آنها، قرائت آنها با حضور ذهن ایمان سنتى است. برخورد انتقادى با آنها قطعا زیبنده نیست، چرا که به اصل مطلب تردید راه مى‏دهد، و از اول، کتاب مقدس را نه کلام خدا بلکه کتابى صرفا بشرى مى‏شمارد. (64)

اما نقادان پاسخ مى‏دادند که:

دین و کتاب مقدس بسیار است. نباید جزم‏اندیش بود و یکى را بر حق دانست و دیگران را نادیده انگاشت. همه کتاب‏هاى مقدس را باید با دید سنجشگر خواند، و به داورى ارزش‏هاى دینى و اخلاقى که مى‏آموزند و اطلاعات تاریخى که مى‏دهند پرداخت. از این گذشته، انجیل مسیحیان به وضوح سندى بشرى و تاریخى و وابسته به زمان‏ها و مکان‏هاى مشخصى در گذشته است. اگر آن را منبع اطلاعات خود سازیم، باید همان پرسش‏هایى را از آن بکنیم که از دیگر مدارک تاریخى مى‏کنیم. (65)

کتاب‏نامه :

1. برلین، ایزایا: عصر روشنگرى، ترجمه پرویز داریوش، تهران، سپهر، 1345.

2. کیوپیت، دان: دریاى ایمان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1376.

3. مجتهد شبسترى، محمد: هرمنوتیک، کتاب و سنت، تهران، طرح نو، چاپ دوم، 1375.

...

پى‏نوشت‏ها:

1) Biblical Criticism

2) HBD, p. 129

3) OCB, p. 318.

4) HBD, p. 129.

5) دان کیوپیت، دریاى ایمان، ترجمه حسن کامشاد (چاپ اول، طرح نو، تهران) ، ص 109.

6) Spinoza, pp.120-132 ; و رک: باروخ اسپینوزا، «مصنف واقعى اسفار خمسه‏» ، ترجمه علیرضا آل‏بویه، (هفت آسمان، شماره اول، بهار 76) ، ص 89 - 103.

7) OCB, p. 123.

8) Erasmus

9) Hugo Grotius

10) Richard Simon

11) Jean Astruc

12) Thomas Habbes

13) John Locke

14) OCB.p.322.

15) Rogerson, p.46.

16) دان کیوپیت، پیشین، ص 107 - 109.

17) ایزایا برلین، عصر روشنگرى، ترجمه پرویز داریوش (سپهر، تهران، 1345) ، ص‏10.

18) دان کیوپیت، پیشین، ص 109.

19) محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک کتاب و سنت (چاپ دوم، طرح نو، تهران، 1375) ، ص‏161 - 163.

20) John Gottfried Eichhorn

21) دان کیوپیت، پیشین، ص‏111; OCB,p. 322; Weinfeld, p.35

22) Wihelm Martin Leberecht de Wette

23) OCB,p. 322; Weinfeld, p.37.

24) Julius Welhausen

25) OCB, p. 322; Weinfeld, p.38.

26) Ferdinand Christian Baur

27) OCB, p. 322.

28) W. Robertson Smith

29) Charles A. Briggs

30) ibid.

31) Pannenberg, p.15.

32) محمد مجتهدشبسترى، پیشین، ص 161.

33) منظور از علوم تجربى در این‏جا، معناى اخص آن نیست و شامل علوم تاریخى و اجتماعى و مانند آن نیز مى‏شود.

34) Textual Criticism

35) HBD, p. 12; EB, v. 14, p. 997

36) ERE, v. 2, p. 593.

37) Historical Criticism ; هرچند عنوان این نقد با عنوان اصلى بحث مشترک است، اما این اصطلاح دیگرى است.

38) EB, v. 14, p. 998.

39) HBD, p. 130.

40) ibid.

41) Philological Criticism

42) EB, v. 2, p. 196.

43) ibid. , v. 14, p. 997.

44) Literary Criticism

45) HBD, p. 131.

46) ibid.

47) Form Criticism

48) HBD, p. 132; EB, v. 14, p. 998.

49) Tradition Criticism

50) EB, v. 2, 19.

51) EB, v. 14, p. 998; OCB, p. 323.

52) Redaction Criticism

53) OCB, p. 323.

54) EB, v. 14, p. 998.

55) HBD, p. 133.

56) Canonical Criticism

57) ibid.

58) Rogerson, p. 95.

59) OCB, p. 320.

60) دان کیوپیت، پیشین، 112.

61) OCB, p. 320.

62) OCB, p. 320.

63) محمد مجتهدشبسترى، پیشین، ص 161.

64) دان کیوپیت، پیشین، ص 109.

65) همان، ص‏110.




نویسنده: عیسی(یکشنبه 84/12/28 :: ساعت 10:15 صبح)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ